علی در کوچه های شب روان است
شب است و آسمان لبریز مهتاب
تمام شهر در گهواره ای خواب
گرفته کیسه ای برروی شانه
دوباره می برد خانه به خانه
دو دستش پر زعطر خوب یاسند
شب و مهتاب او را می شناسند
به چشمانش گل مهتاب پیداست
دل پهناورش مانند دریاست
علی در کوچه های شب روان است
در هر خانه ای یک قرص نان است

سلام دوستان